روایتگر هویت قومی و تاریخی سرزمین مادری – جمهورآنلاین

به گزارش جمهور آنلاین، موسیقی نواحی ایران یکی از کهنترین جلوههای فرهنگی و هنری این سرزمین است؛ صدایی که از دل اقلیمهای گوناگون، سنتهای شفاهی و تجربههای جمعی مردم شکل گرفته و در طی سدهها از نسلی به نسل دیگر و از سینهای به سینهای منتقل شده است. این موسیقی نه تنها یک هنر، بلکه گونهای روایتگر تاریخ، جغرافیا، آیینها، اسطورهها و رنجها و شادیهای مردمانی است که با فرهنگ خود زیستهاند و آن را در قالب نغمه و نوا به آیندگان سپردهاند.
در جغرافیای متنوع ایران، موسیقی نواحی جلوههای گوناگونی دارد؛ از دوتارنوازیهای خراسان تا مقامات کردی، از نغمههای عاشقانه آذری تا ضربآهنگهای لری، از موسیقی آیینی جنوب تا منظومههای حماسی بلوچستان. این تنوع نه نشانه پراکندگی، بلکه گواهی بر انسجام فرهنگی ملت ایران است که در عین تفاوتهای قومی و زبانی، به یکپارچگی فرهنگی دست یافته است. موسیقی نواحی را میتوان حافظه شنیداری یک ملت دانست که بدون بهرهمندی از نتنویسی و کتابت رسمی، توانسته روایتگر تاریخ محلی و ملی باشد.
بسیاری از بزرگان موسیقی ایران ریشه در همین نواحی و سنتهای شفاهی دارند. استادانی چون غلامعلی پورعطایی، حاج قربان سلیمانی، شاهمیرزا مرادی، عاشق شجاعی، مراد بخشی، محسن جلیلزاده، مجتبی میرطهماسب، یدالله سمنانی و بسیاری دیگر تنها نوازنده یا خواننده نبودهاند، بلکه حاملان فرهنگی بودهاند که فراتر از نغمهها، معنای عمیقی از زیست و تجربه انسانی را منتقل کردهاند.
موسیقی نواحی ایران در طول تاریخ همواره با چالشهایی روبهرو بوده است؛ از نادیدهگرفتهشدن در سیاستهای رسمی فرهنگی تا تضعیف موقعیت آن در برابر موسیقی شهری و تجاری. اما در دهههای اخیر مسئلهای جدید به دغدغه علاقهمندان این موسیقی افزوده شده است: چگونه میتوان اصالت این موسیقی را در دوران جهانیشدن و تغییرات تکنولوژیک حفظ کرد؟ آیا موسیقی نواحی باید به همان شکل سنتی باقی بماند یا میتواند با حفظ جوهره خود، وارد دنیای جدید شود؟
پاسخ به این پرسشها آسان نیست. چراکه موسیقی نواحی برخلاف برخی قالبهای موسیقایی دیگر، به شدت وابسته به زمینه اجتماعی، زبان، آیین و زیستبوم است. هرگونه مداخله ناآگاهانه میتواند آن را از بستر اصلیاش جدا کرده و به کالایی سطحی و بیریشه تبدیل کند.
بزرگنیا: موسیقی نواحی ایران: دوراهی تجدد و اصالت در سایه بیتوجهی
بزرگنیا با اشاره به چالشهای موسیقی نواحی ایران میگوید: این موسیقی امروزه با ۲ چالش اساسی روبروست: اول، مدیریت تغییرات اجتنابناپذیر ناشی از جهانی شدن، نفوذ فضای مجازی و موسیقیهای خارجی و دوم، حفظ اصالت و میراث ناملموس این موسیقی. این ۲ چالش، ۳۰ سال است که دغدغه فعالان این حوزه بوده و با فوت هنرمندان پیشکسوت، این دغدغه شدت یافته است. فقدان جایگزینهای مناسب برای این هنرمندان، زنگ خطری جدی برای آینده موسیقی نواحی به صدا درآورده است.
این پژوهشگر موسیقی نواحی توضیح میدهد: موسیقی نواحی به عنوان موسیقی ملی و مردمی ایران ذاتاً در حال تغییر و تحول است. تأثیر موسیقیهای دیگر، چه از کشورهای همسایه و چه از غرب، بر سازها، تکنیکها و مقامها انکارناپذیر است. سازبندیهای سنتی در حال تغییرند و برخی تکنیکها و مقامها در حال منسوخ شدن هستند. این تغییرات در بخشهای مختلف سازهای بادی، زهی و کوبهای قابل مشاهده است. عدم برنامهریزی مناسب برای مدیریت این تغییرات، هویت موسیقی نواحی را تهدید میکند.
وی با اشاره به این که حفظ اصالت و میراث موسیقی نواحی از اهمیت بالایی برخوردار است، اظهار میدارد: انتقال سینه به سینه این موسیقی که پیش از این از طریق مکتبخانهها و استادان صورت میگرفت، در حال تغییر است. ورود سیستم نوتنویسی غربی و تغییر شیوه آموزش، باعث کاهش اعتماد به نفس برخی اساتید و گسست در زنجیره انتقال دانش شده است. در گذشته، آموزش موسیقی نواحی در خانوادهها و به صورت موروثی انجام میشد و هنرجویان با گذراندن دوره شاگردی نزد اساتید سختگیر، به مهارتهای لازم دست مییافتند اما امروزه، این روش سنتی کمتر رواج دارد و شیوههای آموزش رسمی، اغلب به ضرر اصالت این موسیقی عمل میکنند. نتنویسی قطعات سنتی، گاه به از دست رفتن روح و ویژگیهای اصلی این موسیقی منجر میشود.
بزرگنیا در ادامه میافزاید: مسأله آموزش موسیقی نواحی، دغدغه اصلی فعالان این حوزه است. سیستم آموزشی فعلی به طور کامل به نیازهای این حوزه پاسخ نمیدهد. در واقع هیچ سیستم آموزشی جامعی برای موسیقی نواحی وجود ندارد. تلاش برای ایجاد دانشگاه موسیقی نواحی نیز تاکنون بینتیجه مانده است. در حالی که برخی اساتید شیوههای آموزشی سنتی را در پیش میگیرند، بسیاری از هنرجویان، به دلیل نداشتن آموزش اصولی، به سمت تلفیق موسیقی نواحی با موسیقیهای دیگر میروند. با وجود اینکه نسل جدید نیازمند آشنایی با علم موسیقی روز است، نباید فرهنگ و اصالت این موسیقی فراموش شود. در واقع، تلفیق آگاهی از علم موسیقی روز با شناخت دقیق مقامها و کاربردهای سنتی سازها، امری ضروری است.
این نوازنده با اشاره به این که فقدان سیستم آموزش اصولی باعث شده است که بسیاری از هنرمندان به جای یادگیری کامل مقامها و تکنیکهای سنتی، تنها به فراگیری چند قطعه اکتفا کنند و نتوانند رسالت خود را به عنوان نوازندگان موسیقی نواحی به خوبی انجام دهند، بیان میکند: عدم وجود سیستم آموزشی مناسب و جامع برای موسیقی نواحی، هویت و اصالت این موسیقی را به شدت تهدید میکند. کمبود اساتید پیشکسوت و عدم استفاده از تجارب آنها، این خطر را دوچندان میکند. باید فکری اساسی برای آموزش اصولی و سیستماتیک موسیقی نواحی با رویکردی تلفیقی از روشهای سنتی و مدرن، انجام شود تا از نابودی این میراث فرهنگی ارزشمند جلوگیری شود.
وی توضیح میدهد: موسیقی نواحی ایران در شرایط بحرانی قرار دارد و نیازمند توجه ویژه است. در جشنوارههای فعلی اگرچه تلاشهایی صورت میگیرد اما نتیجهبخش نیستند. باید به این سوال پاسخ داد که آیا این موسیقی در حال نابودی است یا صرفاً دستخوش تغییر؟ هنرمندان موسیقی نواحی باید با یکدیگر متحد شوند و از یکدیگر ایده بگیرند.
بزرگنیا اظهار میدارد: جشنوارههای موسیقی نواحی، اگرچه با هدف حمایت از این هنر برگزار میشوند اما اغلب به دلیل عدم برنامهریزی صحیح و نبود هدف مشخص، نتایج مطلوبی ندارند. در دورههایی که اساتیدی همچون استاد درویشی، با هدفگذاری مشخص و تمرکز بر موضوعات پژوهشی، جشنوارهها را طراحی میکردند، نتایج ارزشمندی حاصل میشد اما امروزه، جشنوارهها بیشتر به رفع تکلیف و ارائه گزارش عملکرد تبدیل شدهاند و تأثیر چندانی بر احیای این فرهنگ ندارند.
این پژوهشگر موسیقی با تاکید بر اینکه حمایت مالی و دولتی، اگرچه ضروری است اما باید به درستی مدیریت شود، میگوید: حمایتهای مالی باید هدفمند بوده و به جای صرف هزینههای بیرویه در جشنوارههای کمبازده، به تقویت بنیه هنرمندان و آموزش نسل جوان اختصاص یابد. برخی جشنوارهها، مانند جشنواره کوچه با هدف ایجاد شادی و نشاط در مناطق مختلف برگزار میشوند که این امر گامی مثبت است. با این حال، نباید از هدف اصلی که حفظ و اشاعه موسیقی نواحی است، غافل شد.
وی در ادامه با بیان این که نمیتوان گفت که موسیقی نواحی به طور کامل از بین رفته اما قطعاً در حال تغییر است، اظهار میدارد: امروزه، تعداد نوازندگان موسیقی نواحی بیشتر از گذشته است اما متأسفانه، روح و اصالت این موسیقی در حال کمرنگ شدن است. رپرتوارها، نغمهها، داستانها و فرهنگ اصیل موسیقی نواحی در حال فراموشی است.
بزرگنیا میگوید: برای حفظ موسیقی نواحی باید با رویکردی تجددمآبانه، به جریانسازی برای نسل جدید پرداخت. این بدان معنا نیست که باید اصالتها را فراموش کرد، بلکه باید با ایجاد تغییراتی متناسب با سلیقه نسل امروز، این موسیقی را برای آنها جذاب کرد. برای مثال، میتوان از سازهای محلی برای ایجاد صداهای جدید و جذاب استفاده کرد. به جای استفاده از گیتار بیس غربی، میتوان از صدای بیس دوتار بهره برد. باید از تعصبهای بیجا پرهیز کرد و اجازه داد که موسیقی نواحی با حفظ اصالت خود، به سمت تجدد و نوآوری حرکت کند.
این پژوهشگر موسیقی به نقش مردم در موسیقی نواحی اشاره میکند و اظهار میدارد: مردم ایران، به ویژه شهرنشینان، باید موسیقی نواحی را در سبد شنیداری خود جدی بگیرند. خوشبختانه، بسیاری از مردم به این موسیقی علاقهمند هستند و از آن لذت میبرند. هنرمندان موسیقی نواحی نیز باید با یکدیگر متحد شوند و با تعامل و تبادل ایده، به حفظ و اشاعه اصالتهای این موسیقی بپردازند. هنرمندان باید خودشان را باور کنند، اعتماد به نفس داشته باشند و با تکیه بر فرهنگ و اصالتهای موسیقی خود، به خلق آثار جدید و جذاب بپردازند. موسیقی نواحی ایران، گستردگی و ریشهای هزاران ساله دارد و نیازی به استفاده از عناصر بیهویت موسیقیهای دیگر برای جذاب شدن ندارد.
چراغی: رسانه ملی با سیاستهای اشتباه، جان موسیقی نواحی را به بند کشیده است
چراغی نیز معتقد است که رسانهها بهعنوان یکی از مهمترین ابزارهای شکلدهی به فرهنگ عمومی، باید با نگاهی آگاهانه و همراه با اندیشهورزی هدایت شوند.
او در این زمینه به تاریخچه تأثیرگذاری رسانهها اشاره میکند و میگوید: از همان زمان که رادیو در آغاز قرن بیستم کار خود را آغاز کرد، دنیا پی به قدرت تأثیرگذاری آن برد. با آغاز جنگ جهانی اول، این تأثیر دوچندان شد و رسانهها بهسرعت به یکی از ابزارهای اصلی در تصمیمسازیهای سیاسی و اجتماعی بدل شدند.
پژوهشگر موسیقی نواحی با مروری بر حضور رسانه در ایران از سال ۱۳۱۹ میگوید: پیشتازی رادیو و تلویزیون در دهههای ۵۰ و ۶۰، از یکهتازی آن دوران سخن میگوید که بهزعم او، موجب غرور و خودمحوری مدیران وقت شد و کار به جایی رسید که دیگر نیازی به هماندیشی با کارشناسان دلسوز حس نمیکردند و تنها به تأییدها و حمایتهای چاپلوسانه دل خوش بودند. نتیجه این نگاه، شکستی بود که در دهههای ۸۰ و ۹۰ دامان رسانه ملی را گرفت؛ رسانهای که با مالیات همه مردم اداره میشود اما تنها بازتابدهنده خواستههای حدود ۱۰ درصد جامعه است.
وی پنهان کردن سازها در رسانه را تیر خلاصی به پیکره رنجور موسیقی ایرانی میخواند و توضیح میدهد: اگر دشمنی میخواست فرهنگ و موسیقی ما را نابود کند، همین تصمیم کافی بود. این نوع خودزنی هنوز هم ادامه دارد و گوش شنوایی برای نقد آن نیست.
به باور چراغی، برای کاهش این آسیبها باید از همانجایی که مسیر اشتباه آغاز شده بود، بازگشت؛ یعنی نیاز به یک خانهتکانی بزرگ داریم؛ با نگاهی نو برنامهریزی درست، تحلیلهای واقعگرایانه و سپردن امور فرهنگی به اهل آن. باید سیاستگذاران فرهنگی را کنار گذاشت و از آنها خواست به کار خود بپردازند نه دخالت در سرنوشت فرهنگی این سرزمین.
این نوازنده موسیقی نواحی نبود نگاه بلندمدت را از مهمترین آسیبهای موجود بر پیکر موسیقی نواحی میداند و میگوید: برخی مدیران با افتخار از حمایتهای مالی اندک خود از هنرمندان میگویند اما پشتیبانی واقعی، ایجاد زمینه برای کار و حضور این هنرمندان در جشنها و برنامههای مردمی است. متأسفانه فضاهایی که باید عرصه نمایش این موسیقی باشند، به دست سازهای الکترونیک افتاده و این تغییر تنها نیاز به غیرت و پیگیری دارد تا اصلاح شود.
چراغی از تصمیمهایی که سبب قهر مردم با رسانه شده نیز انتقاد میکند و ادامه میدهد: در حالی که رسانههای ماهوارهای غربی تا عمق روستاهای ما نفوذ کردهاند، رسانه ملی ما همچنان در حال اجرای سیاستهای اشتباهی است که فقط به بیگانگی جوانان و مردم با آن دامن میزند. هنرمندان موسیقی نواحی در این شرایط دشوار، مانند هزاران سال گذشته، تنها با تکیه بر گوشت و پوست و استخوان خود از این میراث نگهداری میکنند.
این نوازنده موسیقی نواحی، خنیاگران را نگهبانان میراث گرانسنگ شفاهی ایران میخواند و هشدار میدهد: باید از شعارهای توخالی فاصله گرفت و با خرد جمعی به یاری فرهنگ آمد. اگر امروز اقدام نکنیم، شاید فردا دیر باشد.
وی بر مسئولیت نهادهای مختلف همچون سازمان میراث فرهنگی و رسانهها تأکید میکند و میگوید: اگر هرکدام تنها به وظیفه خود عمل کنند، بسیاری از مسائل حل خواهد شد اما متأسفانه نهتنها این اتفاق نمیافتد بلکه در بسیاری مواقع خود این نهادها با سیاستهای غلطشان کار دشمن را انجام میدهند. نشان ندادن ساز در رسانه ملی دقیقاً مانند تیر خلاصی است که خودیها به خودیها میزنند.
چراغی درباره نقش دوگانه فضای مجازی میگوید: فضای مجازی اگرچه میتواند آسیبزا باشد اما در نبود رسانهای پویا، ناجی هنرمندان نواحی شده است. این رسانه جایگزین، بستری برای معرفی موسیقی اقوام و ارتباط مستقیم با مردم فراهم کرده و جوانان زیادی را به این راه جذب کرده است. برخلاف رسانه ملی، فضای مجازی نشان داده که ساز و خنیا، هنوز در دل مردم ایران زنده است.
سخن آخر؛ ۲ روایت از یک دغدغه ملی
سخنان بزرگنیا و چراغی، با وجود تفاوت در زبان و تمرکز، هر ۲ از یک نقطه مشترک آغاز میشوند: نگرانی عمیق از وضعیت فعلی موسیقی نواحی ایران و آینده مبهم آن در سایه تغییرات فرهنگی، رسانهای و آموزشی. هر ۲ پژوهشگر در یک نکته اشتراک دارند: اگر امروز اقدام مؤثر و جدی صورت نگیرد، فردا ممکن است دیر باشد. موسیقی نواحی ایران نه تنها بخشی از هویت فرهنگی ماست بلکه پلی است میان گذشته و آینده؛ صدایی از دل اقوام و اقلیمها که اگر خاموش شود بخشی از تاریخ و تنوع فرهنگی این سرزمین نیز از بین خواهد رفت.
برای حفظ این گنجینه نیازمند همافزایی میان هنرمندان سیاستگذاران فرهنگی، رسانهها و مهمتر از همه مردم هستیم. چراکه همانگونه که بزرگنیا اشاره میکند موسیقی نواحی را باید با زبان امروز روایت کرد بیآنکه اصالت دیروز را قربانی کنیم و آنگونه که چراغی هشدار میدهد نباید اجازه دهیم تصمیمهای ناآگاهانه صدای هزاران ساله این فرهنگ را به سکوت وادارند.