کرمان در راه اندازی نیروگاه های خورشیدی استان پیشرو است
ایران و پاکستان دو کشور تاثیرگذار در امنیت منطقه هستند
هیچگونه اختلالی در سفرهای دریایی پاییزی وجود ندارد
ارادت و وفاداری مردم ایران به شهدا و فداکاریهای آنان در دوران دفاع مقدس
روایت را واگذار کردیم، ذهن نسل را هم
انقلاب ۱۴ سکهای در قانون مهریه؛ آیا ضمانت کیفری به بنبست رسید؟
تیمور پورحیدری مسئول راهبری توسعه صادرات غیرنفتی ایران در آستراخان روسیه شد
آزادی ۲۰ زندانی غیرعمد در بوشهر با مشارکت کارکنان همدل بانک صادرات ایرانپول و اعتبار: سیاستگذاریهای فرهنگی که شاهد آن هستیم اغلب کلیگویی و ابهاماتی است که همین ابهامات، تدوین و اجرای برنامههای فرهنگی را نیز مختل نموده است. یکی از بزرگترین سوءتفاهمهای سیاستگذاری فرهنگی ما این بوده است که فرهنگ امری تکبعدی و قابل مدیریت با دستورالعملها و بخشنامههاست. این تصور سادهانگارانه باعث شد که اهمیت روایت، به عنوان عامل اصلی شکلگیری هویت و فرهنگ، سالها جدی گرفته نشود. روایت، گویی نه یک ابزار حکمرانی، بلکه امری تزئینی، شیک و شعاری است؛ چیزی که انتهای برنامههای تلویزیونی یا حاشیه نشستهای فرهنگی را پر کند. نتیجه و حاصل چنین نگاه تقلیلگرایانهای امروز پیش چشم ماست؛ نسلی که در این خاک بزرگ شده، اما ذهن و ذائقهاش را روایتهایی ساخته که در ارزشهای ما ریشه ندارد.
جوامع امروز، برای معنابخشی به زندگی با ارزشهایشان، خود، روایت تولید میکنند، ما گرفتار سیاستگذارانی شدیم که روایت را با شعار و با نصیحت اشتباه گرفتند. نسل امروز، وقتی هزاران روایت زنده و جذاب از پلتفرمهای جهانی دریافت میکند، دیگر نمیتواند با جملههای شعاری و گزارشهای خشک قانع شود. این شکاف، طبیعی نبود؛ ساخته شد! نه از سوی دیگران، بلکه از سوی ما، که روایت خود را نساختیم.
دیگران سالها پیش فهمیدند که سیاستگذاری فرهنگی، با روایتگری خوب، پیش میرود.آنها شخصیت، قهرمان، بحران، امید و الگو را با دقت روانشناختی قاببندی کردند. ما اما در همان سالها گرفتار بخشنامه، ممنوعیتهای بیمنطق، ترس از تجربه تازه و تولیداتی شدیم که گویی بیشتر تکلیف اداری بود تا کنش فرهنگی. این عقبماندگی فقط در نتیجهها دیده نمیشود؛ در منطق تصمیمگیری هم دیده میشود. ما به جای رقابت، محدود کردیم؛ به جای سرمایهگذاری روی روایت، روی نظارت متمرکز شدیم و به جای تربیت نسل، از او توقع داشتیم در برابر موجی که خودمان ایجادش کردیم، مصون بماند. این انتظار، به جای سیاست فرهنگی، بیشتر به طنز تلخ شباهت دارد. این شکست در روایتسازی از چند سطح قابل توضیح است؛ اول آنکه، به زیست واقعی نسل امروز بیتوجهی شده است. در تمام سالهایی که ساختار فرهنگی ما سرگرم شعارهای کلی بود، نسل جدید با تجربههایی مواجه شد که هیچ روایت رسمی، زیستن آنها را پوشش نمیداد؛ هیچ روایت رسمی از فشارهای اقتصادی و روانی، آینده مبهم، مهاجرت دوستان، تضاد ارزشها، تغییر سبک روابط و مهمتر از همه، احساس تنها بودن آنها با مسئلهها، وجود نداشت. وقتی روایت رسمی این زیست، یا وجود ندارد یا سطحی است، جوان طبیعی است به سمت روایتهایی برود که به تجربه او احترام میگذارد.
دوم، فقردر تولید روایت جذاب است. درون ساختار رسانهای کشور یک خلأ مزمن وجود دارد؛ اینکه دانش روایتگری نمیدانیم و چون بلد نیستیم، به جای رقابت با روایت رقیب، با آن مبارزه سلبی میکنیم. اما روایت، با ممنوعیت از بین نمیرود؛ تنها جذابتر میشود. رقیب جهانی، بهتر از ما فهمید که یک روایت زنده، بیش از هر چیز، هویت میسازد و میتواند فرهنگ را نیز تغییر دهد.
و سومین عامل، سیاستگذاری ناپیوسته، سلیقهای، بدون تحلیل و بررسی و واکنشی است. فرهنگ نیازمند تصمیمهای باثبات و بلندمدت است. اما ما طی سالها ساختاری ساختهایم که هر مدیری که بر سر کارمیآید، دستور جدید میآورد. این ناپیوستگی، حافظه نهادی را نابود کرده و فرصت شکلگیری روایت پایدار را از بین برده است، چرا که روایتی که هر چند وقت یکبارعوض شود، اصلا روایت نیست و تمام اینها یک پیام روشن دارد؛ مشکل فرهنگی ما نگاه و تغییر ذائقه جوان نیست؛ فقدان روایت رسمی معتبر است. جوانی که در زندگی شخصیاش با سرعت، پیچیدگی و بحران روبهروست، روایت میخواهد، روایتی واقعی و اثرگذار نه توصیه. تصویری روشن از اینکه چرا زندگیاش معنا دارد، به کجا میرود و چرا باید بماند. وقتی این تصویر را ما نمیسازیم، طبیعی است دیگری بسازد و نسل هم او را انتخاب کند، نه از سر بیغیرتی، بلکه از سر نیاز.
اما سؤال اصلی این است؛ آیا هنوز میتوان این میدان را پس گرفت؟ پاسخ، آری است، اما نه با همان ابزارهایی که ما را به این نقطه رساند. باید پیش از هر حرف، بدانیم نسل امروز چه میخواهد، چه میفهمد، چه چیز را باور نمیکند، و چه چیزی او را از داستانهای ما دور میکند. بدون این شناخت، هیچ روایتی به مقصد نمیرسد.
باور کنیم روایت با دستور تولید نمیشود؛ با میدان دادن به خلاقان تولید میشود. اگر میخواهیم روایت خودمان را بسازیم باید از انحصار، بروکراسی فرسایشی و ترس بیهوده از خلاقیت عبور کنیم. روایت زنده، نه محصول یک اتاق فکر واحد بلکه محصول تنوع روایتگران است. همچنین باید روایتی بسازیم که حامل امید باشد، نه شعار؛ روایت موفق، آینده را میسازد و نسل امروز آینده میخواهد؛ آیندهای که باورپذیر باشد و او را مشارکتدهنده بداند، نه فقط مخاطبی خاموش.
دیدگاهتان را بنویسید